اینجا تاریک تاریک است
دلتنگ دلتنگم و راه فراری نیست از این دلتنگی. بار زندگی بر دوشم سنگین و آوی ناامیدیام بلند. پنجرهای گشوده نیست، به باغ مهتاب. اینجا تاریک تاریک است شمع امیدم از اشکهایم خیس و به هیچ حیلهای دیگر روشن نمیگردد. اینجا تاریک تاریک است مرا با خود ببرید ای کبوتران مسافر، مرا با خود ببرید. مرا که هرگز بر بامی بلند ننشستهام و ستارهای از آسمان نچیدهام. مرا که بر هر، نقطه خاکی که پا نهادم، باید از دلبستگیها، دل میبریدم. مرا با خود ببرید ای کبوتران مسافر، مرا با خود ببرید. که این جا دیگر جای من نیست و این قلبی که در سینه میتپد دیگر فلب من نیست. قلب مرا در شبی تاریک دزدیدهاند و رگهای رابطه را بریدهاند.
[ دوشنبه 92/6/11 ] [ 6:58 عصر ] [ ]
[ نظرات () > ]